معنی فیلم برت بالابان

حل جدول

فیلم برت بالابان

شرکت سهامى جنایت

لغت نامه دهخدا

بالابان

بالابان. (اِ) قسمی مرغ شکاری است. (فرهنگ نظام). مرغی شکاری. شاید وارغن اوستایی باشد.مرغی است حرام گوشت و از جهت طیور وحشی میباشد. قسمی مرغ. (یادداشت مؤلف).

بالابان. (اِ) قسمی از سرنا و کرنا. قسمی سرنای بزرگ. قسمی ساز روستایی. نام یکی از ذوات النفخ. قسمی شیپور بزرگ. (یادداشت مؤلف). || طبل. دهل. (ناظم الاطباء). قسمی طبل که صدای بزرگ دارد. (فرهنگ نظام).

بالابان. (اِخ) دهی است از دهستان الند بخش حومه ٔ شهرستان خوی که در 51 هزار و پانصدگزی باختر خوی و 5 هزارگزی باختر راه ارابه رو الند به خوی واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر با آب و هوای سالم و دارای 138 تن سکنه، آب آنجا از دره ٔ کافی زیارت تأمین میشود، محصول عمده ٔ آن غلات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

بالابان. (اِخ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران که در 4 هزارگزی جنوب خاور مرکز بخش و یک هزارگزی راه علیشاه عوض به تهران در جلگه واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 166 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و صیفی و چغندرقند و شغل مردمش زراعت و راه آنجا ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).

بالابان. (اِخ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد که در 45 هزارگزی باختر مهاباد و 7 هزارگزی خاور شوسه ٔ خانه به نقده در جلگه واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 116 تن سکنه، آب آنجا از رودخانه ٔ جلدیان تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و توتون و حبوب و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


برت

برت. [] (مزید مؤخرامکنه) چنانکه در اشنانبرت. (یادداشت بخط مؤلف).

برت. [ب ُ] (اِ) شکرطبرزد. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکر سفید. (از اقرب الموارد). || مرد دلیل ماهر. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


کشتی بالابان ب...

کشتی بالابان بازی. [ک ُ] (اِ مرکب) بازی کشتی بالابان. رجوع به کشتی بالابان شود. || (حامص مرکب) بازی کشتی بالابان کردن.


کشتی بالابان

کشتی بالابان. [ک ُ] (اِ مرکب) نوعی از بازی جوانان در سیزده روز اول سال شمسی و آن حلقه ای از جوانان باشد که دست در کمر یکدیگر استوار کنند و حلقه ٔ دیگر بر دوش آنان و حلقه ٔ سوم بر دوش حلقه ٔ دوم قرار گرفته روند و این کلمات گویند «کشتی کشتی بالابان راستا راستا خیابان ». (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

بالابان

(اِ.) طبل، نقاره.

فرهنگ عمید

بالابان

نوعی ساز بادی آذربایجانی به شکل نی، از جنس چوب، دارای هشت سوراخ در یک طرف و یک سوراخ در طرف دیگر و زبانه‌ای که به‌وسیلۀ آن کوک می‌شود. دامنۀ صوت آن به اندازۀ سورنای است،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بالابان

تبیره، دهل، طبل، کوس، نقاره، نوعی شیپور، نوعی شاهین

فرهنگ فارسی هوشیار

بالابان

روسی تبیره روسی سه چنگ

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

فیلم برت بالابان

849

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری